تراوشات ذهن پریشان من . . .

 

یک روز احساس کردم

اگر او را با یک غریبه ببینم تمام شهر را به آتش خواهم کشید ....

اما امروز . . .

حتی کبریتی هم روشن نمی کنم

تا ببینم  او کجاست و با کیست  ..... !!!

+نوشته شده در جمعه 1 دی 1390برچسب:,ساعت19:6توسط Atieh Zahir | |

 

یکی را دوست میدارم . . . .

با اینکه این دوست داشتن دیوانگیست

اما......

منه دیوانه

تنها او را دوست میدارم

اما...

خــودم قبـــول دارم

برایش کـــهنه شـــده ام

آنـــقدر کــهنه کــه ......

می شــود روی گرد و خـــاک تنـــم یــادگــاری نــوشت

.

.

بنویس و برو...

+نوشته شده در جمعه 1 دی 1390برچسب:,ساعت18:57توسط Atieh Zahir | |


گاهی وقت ها

سکوت..

همان دروغ است..!

فقط...

شیک تر!

مؤدبانه تر!

و با مسئولیت کمتر...!!!

+نوشته شده در جمعه 1 دی 1390برچسب:,ساعت18:31توسط Atieh Zahir | |

 

کنــارت هستند...

تا کـــی؟

تا وقتـــی که به تو احتــیاج دارند...

از پیشــت میروند یک روز..

کدام روز؟

وقتی کســی جایت آمد...

دوستت دارند...

تا چه موقع؟

تا موقعی که کسی دیگر را برای دوســت داشـتن پیــدا کنـند...

میگویــند عاشــقت هســتند...

برای همیشه...!

نه......

فقط تا وقتی که نوبت بــــــازی با تو تمام بشود..

و این است بازی باهــم بودن!!

....................!!!؟!

+نوشته شده در چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:,ساعت19:15توسط Atieh Zahir | |


یاد گرفتم...
1. با احمق بحث نکنم و بگذارم در دنیای احمقانه خویش خوشبخت زندگی کند
2. با وقیح جدل نکنم چون چیزی برای از دست دادن ندارد و روحم را تباه می کند
3. از حسود دوری کنم چون حتی اگر دنیا را هم به او تقدیم کنم باز هم از من بیزار خواهد بود
4. تنهایی را به بودن در جمعی که به آن تعلق ندارم ترجیح دهم

........

+نوشته شده در چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:,ساعت18:59توسط Atieh Zahir | |


شیشۀ نازک احساس مرا دست نزن !
چِندشم می شود ,

از لکۀ انگشت دروغ …!!!
آن که میگفت که احساس مرا می فهمد ….
کو ??

کجا رفت که احساس مرا خوب فروخت

. . . . . . . ?!!?!!

+نوشته شده در سه شنبه 27 دی 1390برچسب:,ساعت18:49توسط Atieh Zahir | |

 

مرا اینگونه باور کن...

کمی تنها ،

کمی بی کس ،

کمی از یادها رفته...

خدا هم ترک ما کرده ،

خدا دیگر کجا رفته...؟!

نمی دانم مرا ایا گناهی هست..؟

که شاید هم به جرم آن ،

غریبی و جدایی هست..؟؟؟

مرا اینگونه باور کن

....... !!!

+نوشته شده در سه شنبه 27 دی 1390برچسب:,ساعت18:17توسط Atieh Zahir | |

 

من از یک شکست عاشقانه باز می گردم . . .
جایی که واژه ها درونم جان باخته
جایی که بر مزار آرزوهایم اشک می ریزم
و اما تو . . .
از یک عشق تازه لبریزی

..... !!!

+نوشته شده در سه شنبه 27 دی 1390برچسب:,ساعت11:43توسط Atieh Zahir | |

 

میروم تا در غبار غم فراموشت کنم،

سر در آغوش پشیمانی گذارم. . .

تا تو را ای امید آتشین با گریه ....

خاموش کنم . . . . . !!!

+نوشته شده در دو شنبه 26 دی 1390برچسب:,ساعت17:32توسط Atieh Zahir | |

 

دیشب در جاده های سکوت ,

در ایستگاه عشق

هر چه منتظر ماندم . . .

کسی برای لمس تنهاییم توقف نکرد و من . . .

ومن تنهاتر از همیشه به خانه بر گشتم . . .!!!

+نوشته شده در دو شنبه 26 دی 1390برچسب:,ساعت16:46توسط Atieh Zahir | |

 

کاش میشد در سایه ی مژگانت ،

لحظه ای...

به تماشای دریای خوشرنگ چشمهایت می نشستم...

 

+نوشته شده در دو شنبه 26 دی 1390برچسب:,ساعت16:42توسط Atieh Zahir | |

 

اینجا زمین است...

زمین گرد است !

توی که مرا دور زدی ... !

فردا که به خودم رسیدی , حال و روزت دیدنیست

.....

+نوشته شده در دو شنبه 26 دی 1390برچسب:,ساعت16:29توسط Atieh Zahir | |

 

جهان چیزی شبیه موهای توست...

سیاه و سرکش و پیچیده ،

خیال کن چه بی بختم من !

که به نسیمی ...

حتی جهانم آشوب می شود

..........!!!

 

 

+نوشته شده در شنبه 24 دی 1390برچسب:,ساعت17:56توسط Atieh Zahir | |

 

در درون ذهن من هرگز نمیمیرد کسی,

مرگ احساس مرا ماتم نمیگیرد کسی,

رفته ام من سالها از خاطر این و آن...

یک سراغ ساده هم از من نمیگیرد کسی

.........!!!

+نوشته شده در شنبه 24 دی 1390برچسب:,ساعت17:52توسط Atieh Zahir | |


باران همیشه می بارد،

اما مردم ستاره را بیشتر دوست دارند...!

 نامردیست آن همه اشک را به یک چشمک فروختن . . .

+نوشته شده در جمعه 23 دی 1390برچسب:,ساعت18:2توسط Atieh Zahir | |